عشق در دیدگاه ملاصدرا (رحمت الله علیه)
پژوهشگر: جواد سعیدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
فصل 17: در بیان روشی دیگر در سریان معنی عشق در تمام اشیاء
«عشق در تمام موجودات (بر ترتیب وجودشان) ساری است، پس همانگونه که از هر وجود قویتر، وجود ضعیفتر پدید میآید تا آنکه منتهی به وجود مواد و اجسام میگردد، همینطور از هر عشق اسفلی، عشق اعلایی پدید میآید تا آنکه منتهی به عشق واجب الوجود میشود، پس تمام موجودات به حسب آنچه که از کمالات شایسته دارند، طالب کمالات واجب الوجود به ذات خود هستند و در تحصیل آن کمال، تشبه و همانندی بدو پیدا میکنند.
بنابراین باری تعالی، غایت تمام موجودات و نهایت مراتب آنهاست، پس عشق و شوق، سبب وجود موجودات بر کمالات خودشان که برایشان امکانپذیر است و سبب دوامشان میباشد. هست و اگر عشق و شوق نبود حدوث عالم جسمانی امکانپذیر نبود و در عالم کون و فساد پدید نمیآمد».
فصل 18: «در بیان اینکه معشوق حقیقی تمام موجودات اگرچه در پایان کار یک چیز است و آن رسیدن به خیر مطلق و جمال اکمل میباشد؛ جز آنکه هر دسته از موجودات را معشوقات خاص و نزدیکی است که به واسطة عشق بدو، بدان معشوق عام دست مییابد.
بدان که عشق را اقسامی چند است و محبت گوناگون است و محبوبان فراوان و به حسب تکثر انواع و اشخاص بیشمارند و از انواع محبت، محبت نفوس حیوانی برای نکاح و جفتگیری است، چون در آن از حکمت، بقای نسل و نژاد میباشد و از آن جمله محبت رؤسا برای ریاست ... حکمت در آن، برتری و استعلا جستن نفس است ... و از آن جمله محبت تاجران و ثروتمندان است در به دستآوردن مال ... در آن صلاح و مصلحت غیرخودشان هست
و از آن جمله محبت علما و حکماست برای استخراج علوم ... در آن زندهکردن نفوس و برانگیختنشان از مرگ نادانی و گور طبیعت و بیدارکردنشان از خوابگاه غفلت و خواب فراموشی است ... بدان که نفوس هرچه برتر و بالاتر باشند. محبوبها و مرغوبهاشان، لطیفتر و صافیتر و زیباتراند
در این بیان، انسان بیشترین بهره را از عشق میتواند ببرد به شرط آنکه، در قوای نباتی و حیوانی خویش تصرف نماید و آنها را در جواز نفس نطقی خویش قرار دهد در جهت نیل به و درک کمالات و زیباییهای هرچه بهتر و بیشتر. که این مسیر نمیباشد مگر به عبور از محسوسات و جزئیات شخصیه و رسیدن به حقایق عقلی و مبادی قدسی.
در این فصل نیز جناب آخوند (رحمها...) به صورت جزئیتر و مصداقیتر به بیان عشق و محبت در وجود انسانها میپردازد و عشقی را برتر میداند که منتهی به لذتها و بهجتهای عقلانی و روحانی بشود. هرچند برای هریک از محبتهای مادی و حیوانی نیز حکمتی را بیان نمودهاند. به صورتی که میتوان برداشت کرد در این جامعه انسانی، هیچ حرکتی صورت نمیپذیرد، مگر اینکه به یک انگیزه و شوقی باشد برای وصال به یک محبوب و اگر علم اجمالی به آن محبوب نباشد، جز سکون و جمود و خمودی در این عالم مشاهده نمیکردیم. تصور کنیم آن روزی را که انسانها همه به آرزوها و آمالشان دست یافته باشند آیا دگیر اثری از این همه تکاپو و تلاش و ترافیک وصف و ... یافت میشد. سؤالی که اینجا به ذهن میآید این است که این حرکت و تلاش و تکاپو تا به کی ادامه خواهد داشت.
فصل 19: در آگاهی دادن بر اثبات صور مفارق که مثل اصنام حیوانی و نباتی و مدبّرات کلی آنها - از این مآخذ - میباشند.
«چون در مراتب انسان ... اندیشه نهایی خواهی یافت که برخی از مردمان فعل شهوت و غضب را جز برای لذتخوردن و آشامیدن و نکاحکردن ... انجام نمیدهند، بدون اینکه در تمام اینها مصلحتی حکمی و غایتی عقلی باشد ... هدف اصلی از عنایت ربانی در آفرینش این قوای نباتی و مشاعر حیوانی، تنها منحصر در آنچه که حرکات بدان منتهی میشود و بدان، اهداف جزئیتشان حاصل میگردد نیست، بلکه به جهت منتهیشدن آنها به اهداف دیگری برتر از این اهداف میباشد.
سپس چون به افعال طبایع جمادی و نباتی نظرافکنی خواهی یافت که آنها منتهی به نظام نیکو و مصلحت کلی - با عدم شعور و آگاهیشان بدین امر - میگردند ... دانسته میشود هریک از طبایع جسمانی را تدبیرکنندهای دیگری است فوق طبایعشان و (طبایع) شعور بدانچه بر افعالشان از مصلحت نظام مترتب میگردد ندارند ... لذات برخی از آنها عقلی است.
و بعضی حیوانیِ خیالی و برخی حیوانیِ حسّی و بعضی از نوع میل طبیعی است، بنابراین محبوبهای آنها و معشوقاتشان (جواهر) گوناگون است و پایینترین آنها چیزی است که خاص طبایع است و در اجسام ساری میباشد، و برترینشان چیزی است که خاصّ فرشتگان مقرَّب و عاشقان الهی - در مشاهده انوار جمال و جلال الهی - میباشد ...».
جناب آخوند قبل از ورود به مباحث جزئیتر در باب عشق به بیان هدف و مراتب خلقت میپردازند که بر مبنای نظر ایشان راجع به سریان حیات در تمام مخلوقات میباشد و هرچه که هست، حظی از علم و قدرت و حیات دارد و تمامی موجودات آگاهانه و یا ناآگاهانه به سمت کمال و اهداف عالیه حرکت و سیر صعودی دارند و این اهداف براساس مراتب وجودی مخلوقات دارای مراتب شدید و ضعیف است.
در اینجا قابل ذکر است که قلم، خیلی بنده را یاری نمیکند در نوشتن از این رو که فهم بعضی از مسائل و مطالب مقداری صعب و دشوار مینماید. تعریف و تبیین موضوعی که نسبت به آن اشراف نداشته باشیم. غیرممکن است فقط در حد شرح اللفظ است، امّا آنچه که در این بحث قابل فهم برای بنده میباشد و در عالم خارج و واقع درکش برای همه و یا اکثر افراد دور از دسترس نیست وجود مراتب در علائق و خواستها میباشد. که البته جای بحث بیشتری دارد اما به لحاظ اینکه اصل بحث ما از فصل بعد می باشد بیشتر از این مورد توجه ما نمی باشد.
فصل بیستم در بیان عشق ظرفا (زیبارویان) و فتیان (جوانان نورسیده) صاحبان چهرههای زیبا
«بدان آراء حکماء در این عشق و ماهیتش که آیا خوب است و یا زشت پسندیده است و یا نکوهیده، مختلف است، برخی آن را نکوهش کرد و گفته رذیلت و فرومایگی است و بدیهایش را بیان داشته و پس از آن گفته که از فعل بطالان و یاوهگویان و معطلان و لامذهبان است.
برخی دیگر از آنان گفته عشق فضیلت نفسانی است و آن را بسیار ستود .
بعضی دیگر از آنان پنداشته که آن بیماری نفسانی است و دسته دیگرشان گفته جنون در دیوانگی الهی است.
آنچه را که نظر دقیق و برهان پسندیده و ملاحظه امور - از سببهای کلی و مبادی عالی و غایات حکمتش - بر آن دلالت دارد اینکه: (العشق اعنی التذاذ الشدید بحسن الصورة الجمیله ...) این عشق یعنی لذتبردن شدید از صورت زیبا و محبت و عشق زیاد به آن کس که دارای شمایل و صورت لطیف و تناسب اعضاء و خوی اندام و ترکیب نیکو دارد ...».
اینکه عشق و ماهیت آن مورد اختلاف حکما و غیره از اقشار مختلف علماء میباشد به نظرم خیلی نیاز به توضیح ندارد که در همین عصر عقلانیت و رشد فکری بشر که حداقل در محافل علمی خیلی زود دست رد به آثار علمی و انکار جدید نمیزند در خود کشور ما موارد بسیاری دیده و شنیدهایم که اصلاً تاب و تحمل شنیدن این کلمه را ندارند.
در این مورد مطلب جالبی را در کتاب طوق الحمامه دیدهام که بد نیست ذکر بنماییم:
«قال احد الفلاسفه: لم اَرحقاً اشبه بالباطل و لا باطلاً الشبه بحق من العشق، هزله جدّ و جدّه هزل و اولّه لعب و آخره عطب». البته با نگاهی اجمالی به این کتاب به نظر بنده حرفهای قابل توجه و تاملی دارد که احتیاج به بررسی و دقت بیشتری دارد
«العشق اعنی استذاد الشدید ...» خوب! عشق؛ یعنی التذاذ شدید، مبنای شناخت ما از این واژه چیست؟ ابزار کار ما در فهم معنای این لغت چه میباشد؟ اگر بحث ما لغتشناسی و بیان شرح کلمه ع ش ق باشد که باید به لغتنامهها رجوع نماییم که بعضاً به تفصیل از آن سخن به میان آمده است، اما اینکه نویسندگان آنها تا چه حد آشنا به عمق معنای این واژه شده باشند جای بسی تأمل است. آیا میتوان با تأمل و تفکر به شرح این لغت پرداخت و به کنه آن پی برد. یا اساساً دریچه ورود ما به این حیطه چه میباشد؟ هرچند ما که ظاهراً و باطناً در پی پرکردن چند صفحه سفید و رسیدن به لقاء غره استاد هستیم و از اول ره به بیراهه سپردیم.
برای بیان عشق و کیفیت آن اشارهای میکنیم به نظر خود شیخ که در جایی میفرمایند:
«ای دوست حدیث عشق دگرگون است وزگفت و شنید این سخن بیرون است»
«چه جای حواس که عقل نیز تا به نور عشق منور نگردد راه به مطلوب اصل نمیبرد»
«زاهد ار راه به هدایت نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد»
«قلم را آن زبان نبود که راز عشق گوید ورای حد تقریر است شرح آرزومندی»
جناب شیخ تقریباً میتوان گفت مبحث عشق را در این کتاب با این فصل آغاز نمود که: تمام موجودات عاشق خداوند سبحان میباشند و اینکه معشوق حقیقی تمام موجودات خیر مطلق میباشد. سؤال اینجاست که حضرت ایشان در مسیر شناخت و درک عشق ابتداءً به حریم عشق الهی و بدون واسطه ره یافتند و سپس مبتلا به عشق زیبارویان گشتهاند یا خیر. مطلب به گونة دیگری است. البته اینکه عرض کردهام مبتلا شدند به عشق زیبارویان، شاید گمان و حدسی بیش نباشد. از همین جا استفاده میکنیم و ادامه به این بیان میپردازیم که فهم و درک عشق آیا بدون تجربه باطنی و ابتلاء به آن امکان دارد یا خیر؟ آیا حضرت شیخ بدون تجربه شخصی و سیر این مسیر به بیان این مطالب پرداختهاند؟ و آیا عشق به مبدأ و کمال مطلق مسیرش از این عشق مجازی میگذرد یا بالعکس؟ بنده نویسنده این مطالب هم طبعاً با نوشتن این کلمات صورتهایی از این مفاهیم در ذهن و وجودم دارم که شاید ترجمه بسیار ضعیفی باشد از عمق این معانی ولی در هر صورت این برداشتها ناشی از تجربیات و ادراکات شخصی بنده میباشد و اساس هدف از این نوشتارها ارائه چهارچوبها و قالبهایی است که بتوان حدودی را ترسیم کرد که وجه اشتراکی به دست آورد از این تفاسیر گوناگون و بعضاً دارای اختلاف.
آنچه بنده میفهم این است که راه شناخت در این عالم ابتدایی از طریق حواس ظاهری میباشد که اولین قدمها در هر عرصهای را از این راه میپیمائیم. همچنانکه اصل حضور ما در این عالم جسمانی بوده است و آغاز ارتباط ما با این عالم مادی همین ابزار مادی بوده است. هرچند تفسیر این اطلاعاتی که توسط حواس به دست میآید توسط ذهن و دل میباشد، اما اینکه تعریف دقیق و علمی ذهن و دل چیست خودش جای بسیار بحث و تخصص دارد که به خدا ما هیچکدام را نداریم، اما به نظر بنده با رجوع به هر عرفی و اجتماعی. با بیان این دو کلمه، فکر نکنم خیلی به مشکل برخورد کنیم. به عنوان مثال، خود گرایش به این زیباییهای ظاهری و حسی، امری فراتر از حواس ظاهری میباشد که ریشه در وجود آدمی دارد حال این حیثیت به چه کیفیتی؛ خیلی مهم نیست، (البته در این بحث)، اما حضور ذهن و مغز در زندگی ما که بسیار روشن است و به قدری روشن که سایه افکنده بر روی فطرت و دلهای ما و همه چیز را از نگاه ذهن و مغز تفسیر و تحلیل مینماییم. و دلیلش نیز همین است که برای کوچکترین کارهای خودمان به دنبال حساب و کتابهای دقیق و فرمولهای محسوس و مادی میگردیم.
و به گمانم ذهن امثال بنده بیشتر در اختیار حواس میباشد که خیلی هم معنا و مفهوم عقل و عقلای برای آن سازگار نمیباشد و بیشتر تحت سیطره و هم و خیال میباشد و به تعبیر دیگر این وابستگیها و تعلقات ما به حواس در ظواهر مادی و برآورده ساختن نیازهای جسمی (شهوت – شکم) ما را از فطرت و دل دور ساخته است. و زیباییشناسیها نیز بسیار سطحی و ظاهری میباشد و ظاهر امر نیز این است که تا از این لایههای ظاهری عبور نکنیم به عمق نخواهیم رسید. و اگر هم این موانع نمیبود که دیگر رسیدن به مفاهیم عمیق معنوی، معنایی نداشت که ما هم میشدیم یکی از فرشتگان و آنچه از متون کتب بزرگان بر میآید که تقریباً مشترک است در میان اکثر مذاهب و ادیان دین است که این مانع بزرگ چیزی نمیباشد جز «نفس» و تا آن را به سلطه خویش درنیاوریم و از امارت آن بیرون نرویم رسیدن و طی طریق در مسیر معرفت ممکن نمیباشد و منشاء تمام این اختلافات و انحرافات نیز همین جاست که اکثر ما بنای خانه معرفت خویش را بر آب مینهیم و بدون توجه به این عامل و در عین حال مانع رشد به طی طریق میپردازیم که عشق هم ابتدا و هم انتهای آن است. ما چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم از کسی که با شنیدن کلمه جمال و جمیل، ذهنش او را به سمت شهوت و رخوت میاندازد. این فرد با ابزار شناختی (فعالی) که دارد آیا میتواند به چیزی غیر از این برسد؟ آیا میتوان وی را مجاب کرد که حداقل امکان دارد کلام شیخ راجع به عشق زیبارویان، تفسیر قابل پسنده شما هم داشته باشد و ای اینکه حداقل امری ضد دینی نباشد؟!
حالا شما بیا و هزار منبع و کلام و بیان از ابن سینا، احمد غزالی، محیی الدین عربی، حافظ و امام خمینی ... بیاور و یا اصلاً نعوذ با... اگر خدا را هم بیاوری فکر نکنم بتوانند بفهمند و قبول کنند.
لذا اینجاست که باید به اهمیت این قدم اول در مسیر فهم و تفسیر عشق توجه بیشتری بنماییم. البته این را هم نمیتوان به طور قطع گفت که تمام کسانی که با عشق به مخالفت پرداختهاند اسیر نفس و نفسانیات میباشند شاید و چه بسا این اختلافات بر اثر برداشتهای متفاوت از این کلمه باشد و دعواهای لفظ و معنی باشد.
با تمام این تفاسیر نکتهای را که جناب آخوند در مورد عشق بیان فرمودند ما را بسیار یاری میکند در درک این معنی: آنجا که فرمودهاند: «عشق، لذتبردن شدید ...» تعبیر لذت بسیار قابل فهم و لمس برای تمامی انسانها میباشد. که اتفاقاً بسیار مهم استعمال میشود: من امروز از دیدن این فیلم لذت بردم، عجب بازی خوبی بود خیلی لذت بردیم، عجب غذای لذیذی ... و جالب اینجاست که در این مثالهای مادی نیز «لذت» دارای شدت و ضعف میباشد و ما گاهی از بعضی امور لذت بیشتری میبریم از دیگر چیزها.
و به وضوح حضور مراتب را میرساند در ترجمان کلمه «لذت». حتی همین انسان کاملاً با نگاه مادی در دوران خودش از امور متفاوتی لذتهای متنوع و دارای مراتب داشته است. در دوران کودکی به نوعی و در دیگر ادوار زندگی نیز به همین منوال و تا جایی که در بعضی کشورها برای لذت بیشتر در امور مادی نیز به دنبال کشف و تولید مواد یا ابزاری هستند که انسانها بیشتر بتوانند لذت ببرند و از این جالبتر اینکه اخیراً شنیدهام در بعضی از کشورهای غربی، بعضی افراد دارای شخصیت و جایگاه اجتماعی و اقتصادی برای خروج از زندگی یکنواخت ایامی در سال را به اختصاص میدهند به اینکه به محیطی کاملاً ناشناس بروند و در یکی از مشاغل سخت و دارای رتبه پائین اجتماعی به صورت موقت و محدود مشغول به کار میشوند تا بعد از خروج از این بازة زمانی، از زندگی خود لذت بیشتری ببرند. خلاصه اینکه این بشر مادی نیز به این پی برده است که لذات نیز دارای مراتب و نقص و کمال میباشند و با نگاه خودشان درصدد ترمیم این لذات میباشند. و به تعبیر دیگر شاید بتوان گفت ما از ابتدا که چشم به این جهان گشودهایم، انگیزه حرکت و تکاپوی ما در این عالم با واسطه و یا بیواسطه، لذت بوده است و اگر در جایی +++ و سختی نیز کشیدهایم در انتظار و امید رسیدن به لذت و به تعبیر دیگر آرامش بوده است. لذت هم در اینجا همان رسیدن به نوعی سکون و آرامش میباشد. و همیشه ایام نیز در پی لذت و آرامشی بودهایم که دارای عمق بیشتر و دوام زیادتری بوده باشد.
اینکه از چه روی به دنبال سکون و آرامش هستیم نیز قابل توجه و بررسی میباشد؛ زیرا تا تلاطم و ناآرامی نباشد، سکون دیگر معنایی ندارد. و این طوفان و تلاطم چیست و منشاء آن کجاست، بحث دیگری است؟
منتهی آنچه قابل انکار نیست این حرکت به سمت «لذت» است که در همه انسانها پیداست و وجود دارد. و واقعاً هم اگر کمی با تامّل به خود و اطرافیان خود، و تمامی نفوس بشر بیاندازیم مانند کسانی هستیم که همیشه ایام بدون وقفه به دنبال گمگشتهای هستیم، لحظهای در کنار خیابان و کوچه و بازار بایستیم و قدرتی تفکر کنیم، این همه جوش و خروش و تکاپو چیست؟ و به کجا چنین شتابان ... و جالب اینجاست که این حرکت نه اینکه وقفه و سکونی ندارد غالباً هرچه از عمر میگذرد شتاب آن بیشتر میشود تا جایی که دگر یارای حرکت نیست و به فرموده معصوم (ع): انسان پیر میشود و دو چیز در آن جوان: (1- حرص 2- امل) حال اینکه دلیل این اختلافات و انتخابهای متناقض در طی این مسیر چه میباشد و منشاء در چه چیزی دارد نیز قابل بحث است. که باید برای رسیدن به پاسخ به بررسی دقیق، انسان و کیفیت خلقت و خصوصیات آن نیازمند است، اما اینکه چنین سیری و حرکتی و تکاپویی در انسانها هست جای برای بحث ندارد.
اما آنچه که مربوط به بحث ما میشود این فرموده جناب ملاصدرا میباشد که: «عشق لذتبردن شدید ...» میباشد و تعبیری منتها الیه این حرکت و لذت، عشق میباشد که آغاز سکونی است که خود این سکون آغازگر طوفانی عظیم که جسم و تن را یارای تحمل آن نیست – که در بحر عمیق روح و جان به حرکت در میآید. لذتهایی که تا بدین جا از آن سخن به میان آمد، سیری بود طبیعی و شاید غیراختیاری که مقتضای خلقت و طبیعت آدمی بوده است و ما تنها در انتخاب شکل و کیفیت آن دخیل بودهایم.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |